دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

جشن پایان سال پیش دبستانی

امروز جشن پایان سال دختر دومی برگزار شد. روز خوبی بود.یک جشن مختصر و اهدای لوح پایان دوره پیش دبستانی. دخترم دوباره لباس مهندسی پوشیده بود. و در آن شلوغی و سر و صدا اصلاً نمیشد فهمید خوشحال است یا کلافه!             امروز کارنامه کلاس پنجم دختر بزرگه را هم گرفتم. تمام نمره ها "خیلی خوب" بود.این طرح توصیفی بسیار مسخره است! اگر سیستم آموزشی مثل قبل بود الان دختر بزرگه هم باید در جشن فارغ التحصیلی دوره ابتدایی می بود. ولی حالا انشااله میماند برای سال آینده!       5 سال پیش در چنین روزهایی در جشن پیس دبستانی دخ...
17 آذر 1392

سفر یکروزه به کیلان

روز جمعه با بچه ها به همراه مادر و باباحاجی و عمه و عمو رفتیم آبسرد. دوری زدیم و در نهایت برای ناهار به کیلان آمدیم. البته یک مسافرت یک روزه بود با نیتی خاص که محقق نشد.  لذتش را بردیم و برگشتیم. بچه ها هم از این روز حسابی استفاده کردند و بازی کردند.               باغهای اطراف آبسرد پر بود از گوجه سبزهایی بر درخت و آلبالو و گیلاس و گردو و راههایی پر از گلهای ریز و خوشگل. و این برگهایی که نمیدانم اسمشان چیست ولی مادر شوهر گرامی به دختر دومی قول داد با اینها برایش "دلمه خانواده" درست کند! بس که دخترم دلمه ...
17 آذر 1392

بافت شال

بالاخره دختر بزرگه اولین بافتنی رسمی اش را  تحویل داد!   دو روزه نشست و بافت و زحماتش به بار نشست!     یک روز غروب در آشپزخانه ، در حالیکه یک دستم به سرخ کردن کدو بود ، بافت این شال را هم به دختر بزرگه یاد دادم و از همان لحظه تا بعد از ظهر دو روز بعد ، دخترم غرق در هنر بافتنی بود! اول با خودم گفتم کم می آورد و نمی بافد. ولی وقتی سانت به سانت به متراژ شال گردن اضافه شد و دخترم در حین بافت به دختر دومی هم قول داد که شالش را برایش خواهد بافت ، دریافتم که :این شال به سرانجام میرسد!     و کار تا جایی پیش رفت که سفارش یک شال مشکی رنگ هم از خاله دومی گرف...
17 آذر 1392

دخترک...

  از وقتی دکور اتاق بچه ها را به خاطر تابستان تغییر داده ایم ، دخترک رمانتیک بازی اش گل کرده و شیرش را روی تخت دختر دومی و با احساسات فراوان میل میکند!     و وقتی از عکاسی من خبردار شد با نگاهی خجولانه نگاهم میکرد     و برای اثبات عدم کم آوردنش پس از لحظه ای تفکر شروع کرد به اجرای عملیات ژانگولر!   اندکی تامل!     و ناگهان...        این هوای بهاری ، که گرمای تابستانی اش کلافه مان کرده ، حتماً دخترم را به فضای عشقولانه میبرد خوب!   کسی بخیل نیست دخترم! حتی منِ مادر! ...
17 آذر 1392

تست سنجش کلاس اول

      دیروز ، دوشنبه ، بیست و یکم خرداد ماه دختر دومی را برای سنجش بردم و به سلامتی کار سنجشش هم انجام شد و تحویل مدرسه داده شد! دیگر تا اول مهر کاری نمانده برای دختر دومی. فقط آخر این ماه باید دختر بزرگه را ثبت نام کنم. و استراحت و انتظار برای سال تحصیلی آینده ان شاالله!     دختر دومی قبل از انجام سنجش در مدرسه!     دختر دومی شب قبل سوال میکرد که سنجش چگونه است؟ برایش توضیح دادم :راجع به درک مفهوم بالا و پایین،زیر و رو ،چپ و راست و ...   دوباره گفت:من دست چپ و راستم را اشتباه می کنم گاهی. برایش گفتم:" دستی که مینویسی ، دست...
17 آذر 1392

اولین دندان نیش!

    دخترک  12 دندان در آورده بود. چند روزیست که هر چهار دندان نیش دخترک متورم و به اصطلاح ما در "پیله" بود. و طبق معمول همراه با عوارض دندان در آوردن و از همه بدتر سوختگی پوشک! اما از دیروز ، بعد از اینکه دخترک در اقدامی غافلگیرانه و کم سابقه پای دختر دومی را گاز گرفت ، دوباره دندان هایش را چک کردم و دیدم اولین دندان بیرون آمده است. و بنابراین سیزدهمین دندان دخترک هم در آمد! ...
17 آذر 1392

شال دوم!

دختر بزرگه بافت دومین شال پرنسسی زا هم تمام کرد.  خانه برادرم مهمان بودیم و دختر بزرگه وقت بیشتری برای بافتن داشت و این شال را از صبح شروع کرد و تا شب تمام شد. حالا دخترم یک سفارش بالفعل از زندایی دارد و یک سفارش بالقوه از خاله دومی! این شال دوم را برای دختر دومی بافت. و دور گردن خودش عکس انداختم.         تا شال سوم!!! ...
17 آذر 1392

دغدغه این روزهای من!

        مدتی هست که چیزی ،نمیدانم کوچک یا بزرگ ذهنم را قلقلک میدهد. از آن قلقلک هایی که ریز ریز است ولی آزار دهنده. مدتی هست که ترسی خاموش وجودم را فرا گرفته است. ترسی که خودم میدانم و خودم. ترسی که گاهی گوشه ای از آن را بازگو می کنم و هنوز شروع نکرده میفهمم کلمات مناسبی برای بیانش ندارم و همان دم حرفهایم را می خورم و موضوع را عوض می کنم. و سر آغاز این ترس دخترانم هستند. دلم نمیخواهد مایوس باشم. دلم نمیخواهد با ترس زندگی کنم. اما مدتهاست که گاهی به روشهای تربیتی ام شک میکنم. نه اینکه قبولشان نداشته باشم.که اگر رفتاری با هر کدام از دخترانم داشته ام ،قب...
17 آذر 1392

آرشیو تکانی

من یک مادر نوستالژی باز هستم. از آن مادر هایی که از تفریحات سالمم این است که بدانم دخترهای دیگرم در همین سن و سال ، هر کدام چطوری بوده اند. از محسنات عکاسی پی در پی و مدام از بچه ها و زیر و رو کردن چند وقت یکبارشان همین است که ناگهان عکسهایی پیدا میکنی که برای هر سه دخترت تکرار شده و از قضا همه تقریبا در یک دوره سنی هستند و لذتی مضاعف میبری از این نوستالژی بازی!   دو روزیست که دوباره غرق عکسهای این چند سال کودکی دخترها هستم . و این از همان نمونه های تکرار لذت بخش است:   دختر بزرگه     دختر دومی:     دخترک:     ...
17 آذر 1392